دلبرانه
آنقدر شعر مرا خواندی و گفتی احسنت
فکرت افتاد که شاید تو دلیلش باشی؟؟؟
آنقدر شعر مرا خواندی و گفتی احسنت
فکرت افتاد که شاید تو دلیلش باشی؟؟؟
شک ندارم یار من سر رشته اش موسیقی است
بس که با احوال من ساز مخالف میزند
خواب نمیبرد مرا
یار نمیخرد مرا
مرگ نمیدرد مرا
آه چه بی بها شدم
گفتم شده ای تو لیلی و من مجنون
از غصه تو دلم شده کاسه خون
بعد از سخنان من دهانش باز شد
خمیازه کشید و گفت، خیلی ممنون
بدست آور دل من را ، چ کارت با دل مردم
تو واجب را بجا آور رها کن مستحب ها را
گاهی فقط باید سکوت کرد ، خیلیا همزبون نیستن همدرد نیستن، اصلا میدونی این روزا همه دوست دارن هنرپیشه بشن واسه همینه اینقدر نقش بازی میکنن
سکوت کن
دردهات رو واسه خودت نگه دار
بجای گذاشتن سر روی شونه کسی بهتره سر به دیوار بذاری و ....
حداقل دیوار با نگاهش تو رو تحقیر و تمسخر نمیکنه
مهربون بودن بعضی ها
مثل ماکت های گوشی توی موبایل فروشیه،
فقط به درد ویترین میخوره
و اینم پسر آقا سینا
الان 24 ساعته که به این جهان قدم گذاشته
فقط نخواستم خاطره تلخ شوم .نخواستم
از زمانی که عاشقت شدم ،زمونه باهام مهربونتره
تو لحظه هایی که پیش توام ،ساعتم همش خوابش میبره
تو اون لحظه ها برام مهم نیست ،چند شنبه است امروز قرن چندم
هرکی به جز تو هر چی به جز تو ، تو اون لحظه ها کم رنگ و گمه