سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اتفاق نو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

یادت ترا فراموش

زمانیکه سرباز بودم ، یه شب با چندتا از دوستان دور هم جمع بودیم و داشتیم واسه همدیگه یادگاری مینوشتیم ، دفتر خاطراتم رو به سید یادم تا برام یادگاری بنویسه سید اهل شیراز بود و پسر باحالی بود ، وقتی یادگاریشو خوندم دیدم نوشته :«از من به تو نصیحت ، این دختره به درد تو نمیخوره» 

ازش پرسیدم قضیه این دختره چیه؟خندید و گفت :ده سال دیگه تو کنار زنت نشستی و این یادگاری رو میخونی و زنت میپرسه اون دختره کیه؟و تو مجبور میشی به من زنگ بزنی تا من بگم شوخی کردم و دختری در کار نبوده 

از اون روزا پانزده سال گذشت و من دیشب کنار زنم نشسته بودم و داشتم یادگاریها رو میخوندم 

اما خبری از سید نیست ، (یکی از روزهای محرم توی پادگان ، سید در حالی که داشت از بالابر استفاده میکرد ، سرش گیر افتاد و جان داد)

 

 

 

 


دلبرانه

? تو که از جنس نماندن بودی پس چرا سنگ زدی برکه آرامم را؟؟؟

.......................................

? من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان 

.......................................

?درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد ، بنویسی که خدا پشت و پناهش باشد


 


دلنوشته

گاهی فقط باید سکوت کرد ، خیلیا همزبون نیستن همدرد نیستن، اصلا میدونی این روزا همه دوست دارن هنرپیشه بشن واسه همینه اینقدر نقش بازی میکنن 

سکوت کن

دردهات رو واسه خودت نگه دار 

بجای گذاشتن سر روی شونه کسی بهتره سر به دیوار بذاری و ....

حداقل دیوار با نگاهش تو رو تحقیر و تمسخر نمیکنه